آسمونی

براى خوب شدن حالمان نیازمند یک دوست داشتن هستیم بیاید بچسبد و ولمان نکند ☺️❤️

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

❤️سر❤️


سر چیست که اینقدر هوا خواه دارد

یک راه عجیب سمت بالا دارد 

.

باید بشود بی سر و تن همچو حسین

آنکه به سرش هوای والا دارد 

.

در کرب و بلا رمز جنون این است که

سرها همه روی نیزه ها جا دارد

.

تن روی زمینست و سران روی هوا

انگار که سر جدا خودش پا دارد

.

انگار که قسمتش بریدن باشد

هر سر که هوای کوی مولا دارد

.

از سر که گذشتی به خدا نزدیکی

این عضو عجیب شور و غوغا دارد

.

بی سر بشود هر که دلش کرب و بلاست

بیچاره کسی که میل دنیا دارد 

.

چون عمه همیشه  (ما رایت ) گوییم

این قسمت ماجرا تماشا دارد

.

مارا زسر بریده میترسانید؟

زیبا تر این صحنه کجا جا دارد؟

.

این آرزوی ماست که بی سر باشیم

بی سر شدن هم عالم خود را دارد

.

#سید_مهدی_بنی_هاشمی






راه ما راه سیدالشهدا است و آنان که پای یقین در این راه نهاده اند، آرزوی

" سر " باختن دارند، تا به ذبیح الله اعظم، حضرت سیدالشهدا (ع) ازهمه نزدیک تر می شوند.


#سیدمرتضی_آوینی


چقدر این شهید عجیبه ....


۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

سید اهل قلم


مگر عشق را جز در هجران و فرقت و غربت می توان آموخت؟ پس این درد فراق همه هستی آدمی است و مایۀ اصلی هنر نیز همین غربت است که با اوست از آغاز تا انجام.



شهادت ذروه‌ی بلند تکامل انسانی است و خون شهید سبزینه‌ی حیات طیبه‌ی اخروی و تربت او دار الشفای آزادگان. شهیدان در جوار رحمت حق شاهدانِ محفل انس‌اند. چرا باید برای آنها دلتنگ باشیم؟ برای خود دلتنگ باشیم که اموات قبرستان عادات و تعلقاتیم و گمگشته‌های فراموشخانه‌ی نفس. حسین سرسلسله‌ی شیداییان عشق است و شیدایی را به هر کسی نمی‌بخشند؛ شیدایی حق پاداش از خود گذشتگی است، اما خودپرستان مفتون شیطانند. آن نیز جنون است، اما از آن جنون تا این شیدایی امانتداران امانت ازلی، فاصله از زمین تا آسمان است. شهدا کلیدداران کعبه‌ی شیدایی هستند و کعبه‌ی شیدایی کربلاست.


شهید سید مرتضی آوینی

کتاب گنجینه آسمانی ص۳۲۰



۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

چادر یعنی...


خواهرم میدانی شیرینی چادر در چیست❓


اینکه تو لباس سربازی حجت ابن الحسن را بر تن میکنی،

این که مولا با دیدنت لبخند رضایت بر لب هایش می آید،

و تو دو گوهر گرانبهای خویش را که حیا و عفتت میباشد را حفظ میکنی،

با همین یک چادر ساده میدانی به استحکام چند خانواده کمک کرده ای؟


میدانی جلوی چه میزان گناه را گرفته ای؟


به خدا قسم اینها با دنیایی قابل تعویض نمیباشند



۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

غول


دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و‌های های می‌خندیدند.

گفتم: «این کیه؟»

گفتند: «عراقی»

گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟» می‌خندیدند.

گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آورده با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود، پول داده بود!»

اینطوری لو رفته بود.

بچه‌ها هنوز می‌خندیدند.


خاطرات شهدا

این هم کمی طنز :)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

متن توبه نامه شهید ۱۳ ساله


پناه می‌برم از این که...

از این که حسد کردم...

از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی‌دانستم.

از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.

از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.

از این که مرگ را فراموش کردم.

از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.

از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.

از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.

از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.

از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.

از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده‌دارتر از همه هستم.

از این که لحظه‌ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.

از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع‌تر نبودم.

از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.

از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.

از این که نشان دادم کاره‌ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.

از این که ایمانم به بنده‌ات بیشتر از ایمانم به تو بود.

از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می‌نویسی و با حافظه تری.

از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.

از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.

از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم.

از این که کاری را که باید فی سبیل‌الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم.

از این که نماز را بی‌معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم.

از این که بی‌دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم.

از این که "خدا می‌بیند" را در همه کارهایم دخالت ندادم.

از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم.

از ... .

و ...»


#شهید_علیرضا_محمودی




۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فاطمه مهربون