همین که
دست های ما با هم باشد
یعنی بهار
یعنی
گل کردنِ تمام عاشقانه هایی
که زیر برف جامانده اند...
سیاوش خاکسار
+ سلام :)
همین که
دست های ما با هم باشد
یعنی بهار
یعنی
گل کردنِ تمام عاشقانه هایی
که زیر برف جامانده اند...
سیاوش خاکسار
+ سلام :)
حس می کنی زمین و زمان گریه می کنند
وقتی که جمع سینه زنان گریه می کنند
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
در ماتم تو پیر و جوان گریه می کنند
این سیل، سیل اشک عزادارهای توست
چون ابر با تمام توان گریه می کنند
تو کیستی که در غم از دست دادنت
مردان ما شبیه زنان گریه می کنند...
امیرتیموری
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمهی آگاهی شو
به تمنّای تو دریاست همهتن آغوش
از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو
محضِ خورشید شدن ذرّهای از خویش برآ
قد بکش، دلزده از اینهمه کوتاهی شو
قرنها فاصله است از رمضان تا رمضان
کاروان میگذرد... بیرقِ همراهی شو
نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند
گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو
روزه یعنی که بمیر از طلبِ هر چه جز او
روز و شب تشنهی انوارِ هواللّهی شو
زردروییت شود آینهی خطّ نگار
قلمِ حضرتِ حق را ورقِ کاهی شو
در دلِ برکهی حق تا تپشی مهلت هست
از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو
چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن
آنِ او باش، برو هر چه که میخواهی شو
مبین اردستانی
سوال هوش آزمون استخدامیِ FBI: چرا روزه دارِ ایرانی با دهنِ روزه بازم در یخچالو بی خود و بی جهت باز میکنه؟ :)))
هرشب یکی خوابم رو می دزده
حس می کنم دستش تووموهامه
موی بلند و دوس داره اما
دلبسته ی موهای کوتامه
می گه چشات آرامشی داره
مثل نوازش مثل لالایی
می گه تو رو حس می کنم هرجا
هرجایی که می رم تو اونجایی
بیدار می شم …پنجره بازه
بیدار می شم …زوزه ی باده
بیدار می شم… بالشم خیسه
باده که موهام و تکون داده
بیدار می شم…خونه تاریکه
بیدار می شم…باز رویا بود
بیدار می شم…توی بیداریم
می شم همون که بی تو تنها بود
میناسراوانی
عجیب عاشقم ... عاشق عشقی که نیست .... عشق جان کجایی که اتفاق بیوفتی ...!
تو را بی پشیمانی
بی انصراف
تو را بی ترس از اشتباه
بی تصور پایان راه ،
تو را چون سفری بی بازگشت به مریخ
تو را با هیجانی ماندگار
با ذوق و اشتیاقی بی انتها
تو را با تمام احساس آدمِ عاشقِ حوا
تو را با گناه و بی گناه
تو را از زمین تا آخرین کهشکان کشف نشده ی این دنیا
تو را از اینجا تا پیش خدا
به اندازه ی انرژی یک اتم
تا آخرین اعشار اعداد پی
تو را به حد صدای شرشر چشمه های دلنشین
به اندازه ی تمام رنگ های گوناگون جنگل های زمین
به آسمان نورانی شب های کویر
به هوای پاک قطب شمال
تو را بی نظیر و کم نظیر
تو را با تدبیر و بی تدبیر
تو را بی اما و اگر و باید و شایدها
تو را با عقلی سلیم
با دلی مجنون
تو را حتی بیشتر از احساس نهفته
در تک تک واژگان این نوشته
تو را با واقعیتی غیر قابل انکار
تو را با احساسی غیر قابل سرکوب
بی ابهام و ایهام
با اصرار و دوام
تو را با علاقه ای غیر قابل وصف و بیان
تو را با اجازه ی خدا
با اختیار تمام
با انتخاب خودم تنها
دوست دارم و دوستت دارم...
علی رجبی
دوست دارم جانااااا
❤️💍