آسمونی

براى خوب شدن حالمان نیازمند یک دوست داشتن هستیم بیاید بچسبد و ولمان نکند ☺️❤️

چادر یعنی...


خواهرم میدانی شیرینی چادر در چیست❓


اینکه تو لباس سربازی حجت ابن الحسن را بر تن میکنی،

این که مولا با دیدنت لبخند رضایت بر لب هایش می آید،

و تو دو گوهر گرانبهای خویش را که حیا و عفتت میباشد را حفظ میکنی،

با همین یک چادر ساده میدانی به استحکام چند خانواده کمک کرده ای؟


میدانی جلوی چه میزان گناه را گرفته ای؟


به خدا قسم اینها با دنیایی قابل تعویض نمیباشند



۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

غول


دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و‌های های می‌خندیدند.

گفتم: «این کیه؟»

گفتند: «عراقی»

گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟» می‌خندیدند.

گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آورده با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود، پول داده بود!»

اینطوری لو رفته بود.

بچه‌ها هنوز می‌خندیدند.


خاطرات شهدا

این هم کمی طنز :)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

متن توبه نامه شهید ۱۳ ساله


پناه می‌برم از این که...

از این که حسد کردم...

از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی‌دانستم.

از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.

از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.

از این که مرگ را فراموش کردم.

از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.

از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.

از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.

از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.

از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.

از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده‌دارتر از همه هستم.

از این که لحظه‌ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.

از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع‌تر نبودم.

از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.

از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.

از این که نشان دادم کاره‌ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.

از این که ایمانم به بنده‌ات بیشتر از ایمانم به تو بود.

از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می‌نویسی و با حافظه تری.

از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.

از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.

از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم.

از این که کاری را که باید فی سبیل‌الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم.

از این که نماز را بی‌معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم.

از این که بی‌دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم.

از این که "خدا می‌بیند" را در همه کارهایم دخالت ندادم.

از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم.

از ... .

و ...»


#شهید_علیرضا_محمودی




۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

بادکنک ها به آسمان نمی روند


با بادکنک هم می شود به آسمان رفت :)
کافی است
یک بادکنک داشته باشی 
و مقداری نخ 

موهایت را خرگوشی ببندی 
 درست مثل دوران کودکی
با تمام نیرویی که داری 
فوت کنی و فوت کنی

جانمازی پهن کن
و پیشانیت را به خاک بزن
چشم هایت را ببند
تصور کن در آسمانی
روی ابرها
همان جایی که به خدا نزدیک تر است :)

با بادکنک هم می شود پرواز کرد 
پروازی به سوی خدا *.*



۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

مهمونی داره تموم میشه ...

آرام قدم میزنم 

آفتاب بالای سرم مستقیم می تابد 

خورشید دهه ی سوم خرداد است حق دارد بسوزاند 

با خودم فکر می کنم چطور طاقت تشنگی و گرما با زبان روزه ... (تشنگی ... حسین(ع) ... کربلا... بغض لعنتی ...)

باد خنکی میوزد 

چادرم در باد می رقصد

میخندم :)

سپاس خدای من

مهربانم 

چطور شکرگزار نعمت های تو باشم

سلامتی ، مهربانی ، خانواده ، زیبایی های این دنیا ، انتظار و ...

معبود من 

بنده ی تو بودن افتخاری است که نصیب هر کسی نمی شود 

هر کسی نمی تواند روزه بگیرد و طعم عشق بازی با تورا بچشد ،

هر کسی نمی تواند تاج بندگی تورا به سر کند ، 

هرکسی نمی تواند با تو دوست شود و هر لحظه تو را در آغوش بگیرد .

 معشوق من

چگونه بنویسم از عشق بی پایان تو به آفریده هایت ...




عشق آسمونیه من 

سپاسگزارتم 

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

یا رفیق من لا رفیق له

آنقدر ها هم که سختش می کنند، نیست !

امشب را با خدا رفیق باش

خدا پشت تمام آرزوهای تو ایستاده 

حرف هایت را

آرزوهایت را

با زبان خودت  ، بی پرده به او بگو

شاید در "تقدیرت" نوشته باشد

"هر چه خودش بخواهد" ...


التماس دعا

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

من معمولیم

قبلِ تو تنهایی ام بی دغدغه، بی حرف بـــــود

بعدِ تو تنهایی ام با شعر قسمت گشته است


مریم حیدری

من آنقدر معمولی هستم ☺️

که هیچ کس شیفته ی حرف زدنم نشود،

قلب هیچ کس با دیدنم نلرزد،

کسی برای چشم هایم نمیرد،

و شعری در وصف پیچ و خم گیسوانم سروده نشود...

من آنقدر معمولی هستم که

هیچ کس با خندیدنم ته دلش ضعف نرود،

هیچ کس از نبودنم غصه اش نگیرد و

جای خالیم توی ذوق نزند...

من یک آدم معمولی هستم،

حتی از معمولی هم معمولی تر،

ولی من دوست داشتن را بلدم،

اینکه با تمام وجودم یک نفر را دوست داشته باشم بلدم،

اینکه برای بودنش و ماندنش از جان و دل مایه بگذارم هم بلدم...

من زیادی معمولی هستم،

ولی همینِ منِ معمولی میداند باید

پای خواسته اش بایستد...

برای پیچ و خمی موهای کسی که دلش را لرزانده شاعری کند

و دلش از خنده یک نفر ضعف برود...

همینِ منِ از معمولی معمولی تر

تمام قد پای دوست داشتن ماندن را ولی خوب بلد است... ❤️


فاطمه جوادی



۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فاطمه مهربون

آدم های خوب :)

آدم های خوبِ زندگی من رنگشان آبی ست. 💙

هر صبح میشود کنارشان با دلِ گرم چای دارچین نوشید؛ لبخند از صورتشان نمیرود و از جنس آرامش مطلقند.

آدم های خوبِ زندگی من مثل ساعتِ ده صبحِ روز آفتابی اند

همانقدر دلنواز و پرانرژی.

تُن صدایشان با صداقت آمیخته شده.

آدم های خوبِ زندگی من ساده و مهربانند انگار هستند برای خوب کردن حال من در روزهای پر از سختی و استرس.

همان هایی که برعکس خیلی از مهمانی های اجباری و از چند وقت پیش هماهنگ شده؛ هروقت دلت تنگ بود خودت را پشت در خانه شان ببینی.

راستی آدم های خوب زندگی شما چه شکلی اند؟


سحر رستگار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه مهربون